مهر ماه و مهد رفتن نازنین
دخترم خیلی علاقه به کلاس و مدرسه داره هر وقت برادرانش میرن مدرسه آماده میشه و میخواد باهاشون بره . از اول مهر اسمش رو مهد نوشتم و روزی چهار ساعت میبرمش . خیلی خوشحاله و صبح ها تا صداش میکنم بلند میشه . وقت برگشتن از مهد هم دوست نداره بیاد.
دختر نازم نازنینم زهرای شیرینم لحظه به لحظه شیرین تر و دوست داشتنی تر می شه .
مربیهای مهد خیلی دوستش دارند و میگن فوق العاده دختر آروم و مهربونی هست و با دقت به حرفهای مربیها گوش میده.
روزای اول خودم نگران بودم و پشت در ب کلاس نشستم ولی برای یکبار هم بهونه نگرفت .
خداروشکر سازگاریش با بچه ها زیاده و دوستای زیادی پیدا کرده .
هر روز هم یه شعر یه آیه و یک شکل هندسی و یه نقاشی یاد میگیره و تمرینات ورزشی هم دارند .
خدایا شکرت خدایا شکرت
وقتی لایق آفرینش در این جهان شده ای یعنی خدا تو را با ویژگی هایت دوست دارد پس خوشبختی
همه امور زندگی ات را به خدا می سپارم و بهترین سرنوشت را برای امروز و فردایت و دنیایت و آخرتت آرزو میکنم.