بدون عنوان
سلام دختر کوچولوی مامان که الان دیگه واسه خودت خانومی شدی
چقدر زمان زود میگذره و چقدر شما بچه ها زود بزرگ میشید به قدری سریع که آدم همش حسرت لحظه های از دست رفته رو میخوره
بارم فرصتی دست داد تا برات بنویسم برای خود خودت تا بزرگ شدی بخونی و بدونی از احساسات درونی که همیشه سعی می کنم با زبون قابل فهمت بهت نشون بدم و وقتی هم بزرگ شدی می خوام که بخونی و بدونی که چی در درونم گذشت و چه حسی داشتم از مادر بودن برای تو
4 سال و پنج ماهه که تو اومدی تو زندگیمون و حقا که فضای خونه رو پر از وجودت کردی.... همیشه وقتی می گفتدختر که بیاد دیگه پدر و مادر باید خودشونو وقف ش کنن دلم می گرفت و دوست نداشتم اصلا خواسته های خودمو و وجود خودمو نادیده بگیرم اما حالا که مادر شدم میفهمم معنی اون وقفو این نیست که انسان از لذت های خودش محروم بشه بلکه اینه که اصلا بعد از بچه دار شدن مفهمو لذت برای آدم متفاوت میشه.
من لذت رو در وجود تو در خنده های تو و در شیطنت ها و بازی هات میبینم در با تو بودن در شعر خوندن هات و پر حرفی کردن هات واسم در اینکه وقتی داری چیزی برام تعریف می کنی 500 بار میگی مامان مامان که توجه منو بیشتر به خودت جلب کنی