5اردیبهشت جشن عقد مامان و بابا در سال 1376
پرویز عزیزم همسرم
با آمدنت به زندگی ام معنای دیگری بخشیدی
تو یک مروارید پنهان در سینه ات را به من دادی
تا قلبم با تو به وسعت دریای بی انتهای پر از عشق و محبت برسه
با آمدنت به من نفسی دوباره دادی تا در ساحل قلبم آرامش زندگی ام را مدیون امواج مهربان تو باشم
با آمدنت غروب به آسمان غمیگین دلم لبخند زد و خورشید امیدها و آرزوهایم طلوع کرد
با آمدنت ساز زندگی ام چه عاشقانه مینوازد شعر با تو بودن را
با آمدنت میفهم عشق چقدر زیباست
با آمدنت چشمهایم را بستم و در قلبم با چشمهایت عهد بستم که همیشه با تو باشم... همانگونه که می خواهی
با آمدنت دلم را سپردم به چشمانت تا با طلوع چشمان زیبایت سرزمین دلم را نور برق چشمانت روشن شود تا در این روشنی با تو پرواز کنم و بگویم با تو خوشحالم
با آمدنت اینگونه شد راز زندگی ام و تو شدی همراز زندگی ام و تو ای همراز زندگی ام شدی
همه زندگی ام
از تو به خاطر همدلی ات بامن و زحماتی که کشیدی تا حس خوب و زندگی خوب داشته باشم تشکر میکنم...
باید بروم صدای همسری در آمده بیا چای بده و ....
خدایا پایه زندگی همه زوجهاتا پایان عمر استوار و پا برجا باشد و روزهای خوشی را سالیان سال باهم باشند و بتوانند تمام موانع و پستی بلندیهای زندگی را به خوبی بگذرانند ... انشاالله