برم برم
جمعه رفتیم اسارا . خیلی شیطنت کردی همش برم برم .تا سر بر میگردوندیم میخواستی از پله ها بری بالا یا بری تو باغ . امسال تابستان به خاطر همین بازیگوشیای تو نتونستم چند روزی پیش مادر جون و بابا امان بمونم .... فاطمه دایی هم دوست داشت هر وقت میره اسارا تو و حامد و حمید باهاش برید....
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی