نازنین جونمنازنین جونم، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 5 روز سن داره

نازنین جونم

دستم رو بگیر

دخترم :  دستم نمی رسد به آسمان  اما دست تو رو که می گیرم انگار چند تا ستاره در مشتم پنهان  کرده ام ....  ...
15 مهر 1391

ببین چه خوشگل شدم

الهی بگردم ... دخترم جدیدا" آرایش کردن رو خیلی دوست داره ... چند شب پیش خاله جونش خونمون بود نازنین بدون اینکه کسی بفهمه رفت سر کیف خاله  ...   لوازم آرایش و بیرون ریخت و بعد هم ببین خودش رو به چه شکلی در آورد .... بعدش هم خاله لوازمش رو به نازنین جونم تقدیم کرد....   ببینید  چه  خوشگل شدم....      بگو ماشاالله ...
14 مهر 1391

عاشقتم

دخترک لپ گلی                                بیا بکن بلبلی بس که نمک می ریزی                       پیش همه عزیزی خیلی قشنگ و پاکی                        بدونه گرد وخاکی سرت رو شونه کردی          &n...
14 مهر 1391

مدرسه داداش

                                   امروز معلم حامد جلسه گذاشته بود و این اولین جلسه مادران بود . من و نازنین زهرا با هم رفتیم . مگه دختر آروم گرفتی ... می خواستی از کلاس بری بیرون .... دفتر -مداد- خط کش- بیسکویت- خلاصه هر کاری کردم ولی بند نشدی ... در یه لحظه از دستم در فتی و توی راهرو گرفتمت... چندتا بچه دیگه هم بودند که توی بغل مامانشون ساکت نشسته بودند  وقتی تو گلم سر وصدا کردی اونا هم قیام کردند ... نظم کلاس رو بهم ریختی.... بعد از جلسه هم زنگ که خورد توی...
14 مهر 1391

بذار به کارام برسم مامانی

ای دختر خوشگلم حس کنجکاویت روز به روز تقویت میشه و همه سوراخ سنبه های خونه رو کشف می کنی... تاازت چشم برمی دارم یا توی یخچالی یا توی فریزر   کابینتهای آشپزخونه - کشوهای لباسها همه روزی چندبار بیرون ریخته میشه و دوباره چیده میشه ... همش فدای یه تار موهای فرفریت دختر خوشگلم...   خدای مهربون حافظ همه ی  بلاچه ها    باشه.... ...
14 مهر 1391

وقتی آمدی

با آمدنت قلبم از خاطره های شیرین پرشد.... وقتی آمدی آفتاب نگاهت به زندگیمان روشنایی بخشید .... آمدنت در زندگیم نوید شادیها بود ....      زندگی بود         عشق بود               دوستت دارم ...
14 مهر 1391