تو روزای گذشته عروسی مهسا دختر عمه فاطی بود خیلی خوش گذشت .خدارو شکر توی این عروسی گچ پات باز شده بود وتونستی مجلس بگردونی و نانای کنی ... مامان هم همش دنبالت میدوید که مبادا زیر دست و پای بقیه گیر کنی ... پنجشنبه که مراسم پاتختی مهسا تموم شد با مامان جون و داداشیا ساعت 1بامداد به قم رفتیم تا هم بتونیم توی این ایام پرسعادت ولادت امام رضا (ع) خواهرش رو زیارتی کنیم هم دیدن عمه الهام که پرنیان رو به دنیا اورده بود رفتیم ... چه دخمل نانازی ... خیلی خوشگل بود ... دو ست داشتی بغلش کنی ... اصلا حسودی هم نکردی وقتی مامان بغلش کرد ... مامان به قربون مهربونیت برم ..... خدا همه نی نی هاو بچه ه...